سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناگفته ها

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

می‌کند: ابزار و دشمن. یعنی فقط یک طبقه را می‌شناسند و آن هم دشمن است. فردریش نیچه

بلند پروازی من آنست که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید . فردریش نیچه

با دیگران بودن آلودگی می آورد. فردریش نیچه

باید در تضادهای دوگانه شک کرد. از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است. فردریش نیچه

نادرستی یک حکم باعث نمی شود که آن حکم را رد کنیم ، احکام نادرست برای زندگی بشری ضروری است و رد کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی است. فردریش نیچه

حرف کسانی که می گویند عشق بری از خودخواهی ست خنده دار است زیرا همه چیز طبق خواست قدرت ما است. فردریش نیچه

آنچه برای یک نفر سزاوار است نمی توان گفت برای فرد دیگر هم سزاوار است. به عنوان مثال انکار نفس و افتادگی سزاوار یک فرمانده نیست و برایش فضیلت محو می خواهند با دیگران هم دردی کنند.کسانی که با دیگران همدردی می کنند به دلیل دردمند بودن خودشان است. فردریش نیچه

لذت بیرحمی در دیدن رنج دیگران است اما فردی که بیرحم است این بیرحمی گریبانگیر خودش هم می شود و به ایشان نیز آزار خواهد رسید. فردریش نیچه

کسانی که مردم از آنها به صاحبان اخلاق یاد می کنند اگر ما اشتباهشان را ببینیم از ما به بدی یاد خواهند کرد حتی اگر دوست ما باشند. فردریش نیچه

اختلاف طبقاتی از ضروریات جامعه است چون عامل اشتیاق به پرورش حالت های والاتر کمیاب تر دورتر و عامل چیرگی بر نفس می شود. فردریش نیچه

هر اخلاق و دستور اخلاقی طبیعت بردگی و حماقت را پرورش می دهد زیرا روح را با انضباط تحمیلی خود خفه و نابود می کند. فردریش نیچه

یک دانشمند حتی برای عشق زمینی هم وقت ندارد! او نه رهبر است نه فرمانبردار. او کمال بخش نیست.سرآغاز هم نیست. او فردی بی خویشتن است. فردریش نیچه

کسی که دلش را به بند بکشد جانش را آزاد کرده است. فردریش نیچه

دانستن و از مسئولیت فروگذار نکردن و آن را به دیگران محول نکردن از نشانه های والا بودن است. فردریش نیچه

آنچه والا بودن یک فرد را ثابت می کند کرده های او نیست چون بیخ و بن آنها معلوم نیست و معانی مختلف دارند بلکه ایمان اوست. فردریش نیچه

مرد خواهان حقیقت است اما زن موجودی سحطی نگر می باشد. فردریش نیچه

پاکی نفس جدایی می آورد. فردریش نیچه

انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد. فردریش نیچه

نسبت به فرد پایین تر از خود نفرت نداریم بلکه نسبت به فرد برابر با خود یا بهتر از خود. فردریش نیچه

کسی که بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد. فردریش نیچه

اجحاف نکردن و آسیب نرساندن به دیگران برای رسیدن به برابری اصل بنیادی جامعه است ولی این خواست نفی زندگی ست چون زندگی بهره کشیدن از دیگران است که ناتوان ترند. فردریش نیچه

آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرارمی کند. فردریش نیچه

پیشداوری درباره اخلاق به این معناست که نیت اعمال را منشاء آنها می دانیم. فردریش نیچه

از فلاسفه می خواهم که به دنبال حقیقت نروند چون حقیقت نیاز به پشتیبان ندارد. فردریش نیچه

هیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر می کنیم. فردریش نیچه

فیلسوفی که درصدد آفرینش جهان بنابر تصور خویش است می خواهد همه به فلسفه اش ایمان بیاورند و این همان روا داشتن استبداد بر دیگران است. فردریش نیچه

حقیقت مانند دریا است که چون نمک آب دریا زیاد است تشنگی را رفع نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود که تشنگی اش را رفع نخواهد کرد. فردریش نیچه

خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز. فردریش نیچه

خیر نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند. فردریش نیچه

نمی توان از همساز با طبیعت بودن یک اصل اخلاقی برای خود ساخت. زیرا طبیعت بی رحم است و اگر آدمی بخواهد مطابق با طبیعت زندگی کند باید بی رحم باشد . فردریش نیچه

فلسفه همان خواست قدرت است همان خواست علت نخستین. فردریش نیچه

کسی که جنگجوست باید همواره در حال جنگ باشد چون زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد!. فردریش نیچه

استعداد آدمی را می پوشاند و وقتی استعدادش کاهش یافت آنچه هست نمایان می شود. فردریش نیچه

باید بر فریب حواس خود پیروز شویم . فردریش نیچه


 

 



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/1/17 توسط عسل
استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد
از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت : سقوط سلسله ی قلب جوان
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد
از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که پایان ندارد
از استاد زیست شناسی پرسیدند عشق چیست ؟ گفت : عشق را در همه ذره های عالم می توان یافت
از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست ؟ گفت : حاصل علم کیمیاست
از استاد جغرافیا پرسیدند عشق چیست ؟ گفت : تنها کشوری که مرزی ندارد
از استاد خوش نویسی پرسیدند عشق چیست ؟ گفت : عشق با هر خطی زیباست
از استاد باستان شناسی پرسیدند عشق چیست ؟ گفت عشق را در هر شی باستانی می توان یافت
از استاد علوم نظامی پرسیدند عشق چیست ؟ گفت : تنها سلاحی که نمی توان شکستش داد
از استاد فلسفه پرسیدند عشق چیست ؟ چیزی نگفت

از شما می پرسم عشق چیست ؟ در قسمت نظرات منتظر پاسخ های زیبای شما هستم





نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/1/17 توسط عسل
ای خدای دانا، تو که همواره آیین ِ راستی و منش ِ نیک را استوار داشته ی، مرا چنان بیاموز که اندیشه های خردمندانه و گفته های زبانِ تو را بازگو کنم. خواستم آموزش هایی است که از آنها بهترین زندگانی پدید آمده است.

***********************************
ای خداوند جان و خرد، کسانی را که نیکوکار و نیک اندیش و بر راهِ راستی و درستی می بینی، کامروا ساز، بسی کامروا. نیک میدانم که هیچ نیایشی نیست که از جان و دل برآید و بی پاسخ بماند


**********************************
ای که بهترین هستی و با بهترین راستی هماهنگ هستی، با مهر و دلبستگی، بخششهای نیک منشی و درست اندیشی را برای خود و فرشوشتر رادمرد و دیگر یاران برای همیشه میخواهم


************************************

ای خدای دانا، با بودن این بخششها، از ما کاری سر نزند که تو و راستی و بهترین اندیشه را بیازاریم. ما همه با هم شما را می ستاییم زیرا شما را که پیشبرندگان توان هستید، سزاوار ستایش میدانیمای راستی، آن نیکی و بهره را ارزانی دار که نیک منیشی اش مینامند. ای آرامش درونی، آرزوی گشتاسب و مرا برآر. آری، ای مزدا، آن نیرو و توانایی را بخش که پیام ِ اندیشه انگیز ِ تو را با کامیابی به همه برسانیم
*********************************
مزدا، از منشِ نیک برس و از آیینِ راستی زندگانی درازی را ارزانی دار. خدیا، با سخنان راستینِ خود مرا که زرتشت هستم و یارانم را یاری کن و نیرو بخش تا آزارِ بدخواهان را از میان برداریم.



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/11/22 توسط عسل

دلم گرفته از تکرار از روزهایی که بی هیچ شب شدند و شب هایی که در کوچه پس کوچه های صبح سر به خاک ساییدند دلم گرفته از ازدحام غریبه ها از او که نمی شنود از او که لحجه ی شیرین نگاه را هرگز نفهمید و دلم گرفته نه از نبودن او که از ماندن خود من از سایه ی بی قرار خود خسته ام

ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند عجب تلخ است قصه عادت...

 




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/11/14 توسط عسل

کاش تنهایی را پشت دیوار جا می ذاشتم . کاش تنهایی ، شبها تنهایم می گذاشت ، صدای آمدنت سکوت را می شکست و مرا تازه می کرد . من باز متولد خواهم شد . لیلی ای بی مجنون کاش دستانت دستانم را می شناخت تا این چنین غریبانه پی مرهم نمی گشتم ، مرهمی برای زخمهای کهنه ی رازهای قلبم . راز هایی که با من در من متولد می شوند ، عشقی که پیدا در نهان است در من . راز هایی که با کسی نمی گویم جز مجنونی که برای لیلی بیابم . تنهایی مرا در چشمانم می شکند . کاش تنها نبودم




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/11/14 توسط عسل
نمی دانم بعد از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم،

که از خاک گلویم سوتکی سازد,

گلویم سوتکی باشد،

به دست کودک گستاخ بازیگوش

و او

یکریز وپی در پی

دم خویش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خستگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من

سکوت مرگبارم را...



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/11/11 توسط عسل

خیلی خوش و راحت و خاطر جمع اند و با یک انگشتر عقیق و یک جو ارتفاع محاسن و یک زیارت شاه عبدالعظیم و یک اطعام و چهار پول صدقه و چند صفحه قرائت مفاتیح خود را در اقیانوس علم الیقین احساس میکنند و در آغوش حورالعین !

و چنان خیالشان از عالم و آدم و دنیا و ‌آخرت و حساب و کتاب جمع است که گویی متولی پل صراطند و ملایک  بهشت از اطرافیان آقا به شمار می روند .

با مطالعه کتاب السماوالعالم تمام طبیعت و جهان مادی را از اولین لحظه خلقت تا قیامت مثل جیب لباسشان می شناسند .با مطالعه ناسخ التواریخ که همه تواریخ دیگر را نسخ کرده تاریخ بشریت را از آدم تا خاتم مثل آب خوردن می دانند و مجهولی ندارند. با مطالعه منازل الاخره از اولین قدم مرگ تا قیامت تمام آخرت را دقیق تر از یک جغرافیدان دنیا می شناسند و نقشه اش را وجب به وجب دارند و بالاخره با داشتن کتاب مفاتیح الجنان تمام کلیدهای درهای بهشت را به دست می اورند ویک آدم مگر دیگر چه می خواهد ؟

می بینید که احساس کوچکترین نیازی احتمال کمترین مجهولی تصور لحظه شکی در خود و فکر و عمل خود و سرنوشت خود ندارد .




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/11/11 توسط عسل
راهی جز نرمش و بازی با هستی نیست . ارد بزرگ



دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند . مارکز



عشق یگانه منبع نیرو و قدرت شماست . باربارا دی آنجلیس



قانون احتمالات یادت نره ، بلاخره یک نفر خواهد گفت بله . آنتونی رابینز



اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید،در هر دو صورت درست فکر کرده اید.آنتونی رابینز



وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهوده ای است.لارو شفوکو



هنگامی که می خواهی وظیفه و بایسته خویش را انجام دهی از کسی فرمان نگیر .  ارد بزرگ



در تاریخ جهان ، هر لحظه عظیم و تعیین کننده ، پیروزی نوعی عشق است.امرسون



موفقیت ، یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن . توماس ادیسون





نوشته شده در تاریخ جمعه 88/10/25 توسط عسل
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند

خود ندانم چه خطایی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست

هر کجا می نگرم باز هم اوست
که به چشمان ترم خیردرد عشقست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده

گفتم از دیده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا دریابد
ورنه دردیست که مشکل برود

تا لبی بر لب من می لغزد
می کشم آه که کاش این او بود
کاش این لب که مرا می بوسده شدهلب سوزنده آن بدخو بود

می کشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود که چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده که بود
شعله ور در نفس خاموشش

شعر گفتم که ز دل بر دارم
بار سنگین غم عشقش را
شعر خود جلوه ای از رویش شد
با که گویم ستم عشقش را

مادر این شانه ز مویم بردار
سرمه را پاک کن از چشمانم
بکن این پیرهنم را از تن
زندگی نیست بجز زندانم

تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار آیدم این زیبایی
بشکن این آینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خودآرایی

در ببندید و بگویید که من
جز از او همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا ؟ باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم

قاصدی آمد اگر از ره دور
زود پرسید که پیغام از کیست
گر از او نیست بگویید آن زن
دیر گاهیست در این منزل نیست




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/10/24 توسط عسل
ادوارد فیلیپس : مردی که اشتباه نکند ارزش کارهای بزرگ را نخواهد داشت .


اُرد بزرگ : ترس از جدایی ، جدایی ببار می آورد .


فردریش  نیچه :حتی از میان پر دلترین کسانمان چه اندک اند آنان که دانایی خویش را تاب توانند آورد.


کمار : تمرکز در معنای اصلی و درست کلمه توانایی دقت و توجه ذهن روی یک موضوع واحد است.


بودلر : شعر راستین ، انکار بی داد است.


جبران خلیل جبران : کسی که بخشش می کند زمانی به نشاط واقعی دست می یابد که پس از جستجوی فراوان نیازمندی را پیدا کند که عطای وی را بپذیرد .تلاش برای یافتن چنین شخصی ، از ایپار لذت بخش تر است .


بولور : افکار ما بسان درختان نارنج در گلدان نگهداری می شوند . به نسبت بزرگی گلدانی که ریشه های آنها را در خود زندانی دارد رشد می کند .


اُرد بزرگ : تن پوشی زیباتر از خوی نیکو نمی شناسم .


آلجر : مردمان غالباً نقص دلیل خویش را با خشم می پوشانند .




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/10/17 توسط عسل
<      1   2   3      >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : خودش[66]
نویسندگان وبلاگ :
گل بارون زده (@)[2]

عسل (@)[19]

حامد (@)[18]

بهار (@)[6]



hese.gharib10@yahoo.com
bahar 20

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس