سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناگفته ها

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

ای خدای دانا، تو که همواره آیین ِ راستی و منش ِ نیک را استوار داشته ی، مرا چنان بیاموز که اندیشه های خردمندانه و گفته های زبانِ تو را بازگو کنم. خواستم آموزش هایی است که از آنها بهترین زندگانی پدید آمده است.

***********************************
ای خداوند جان و خرد، کسانی را که نیکوکار و نیک اندیش و بر راهِ راستی و درستی می بینی، کامروا ساز، بسی کامروا. نیک میدانم که هیچ نیایشی نیست که از جان و دل برآید و بی پاسخ بماند


**********************************
ای که بهترین هستی و با بهترین راستی هماهنگ هستی، با مهر و دلبستگی، بخششهای نیک منشی و درست اندیشی را برای خود و فرشوشتر رادمرد و دیگر یاران برای همیشه میخواهم


************************************

ای خدای دانا، با بودن این بخششها، از ما کاری سر نزند که تو و راستی و بهترین اندیشه را بیازاریم. ما همه با هم شما را می ستاییم زیرا شما را که پیشبرندگان توان هستید، سزاوار ستایش میدانیمای راستی، آن نیکی و بهره را ارزانی دار که نیک منیشی اش مینامند. ای آرامش درونی، آرزوی گشتاسب و مرا برآر. آری، ای مزدا، آن نیرو و توانایی را بخش که پیام ِ اندیشه انگیز ِ تو را با کامیابی به همه برسانیم
*********************************
مزدا، از منشِ نیک برس و از آیینِ راستی زندگانی درازی را ارزانی دار. خدیا، با سخنان راستینِ خود مرا که زرتشت هستم و یارانم را یاری کن و نیرو بخش تا آزارِ بدخواهان را از میان برداریم.



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/11/22 توسط عسل
آرنولد بنت: داستان نویس انگلیسی(1867،1931) وی برای آنکه ثابت کند آب شهر

پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید

ناشی از آن در گذشت!



آگاتوکلسخودکامه سراکیوز 361، 289 ق.م) در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد.


آلن پینکرتونموسس آژانس کارآگاهی آمریکا 1819، 1884) هنگام نرمش

صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای

ناشی از این زخم درگذشت.

ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ جمعه 88/11/16 توسط حامد
اولین درس مهم - کمک در زیر باران   


یک
شب، حدود ساعت 5/11 بعدازظهر، یک زن مسن سیاه پوست آمریکایى در کنار یک
بزرگراه و در زیر باران شدیدى که می‌بارید ایستاده بود. ماشینش خراب شده
بود و نیازمند استفاده از وسیله نقلیه دیگرى بود. او که کاملاً خیس شده بود دستش را جلوى ماشینى که از روبرو
می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشین که یک جوان سفیدپوست بود براى کمک به او
توقف کرد. البته باید توجه داشت که این ماجرا در دهه 1960 و اوج تنش‌هاى
میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان در آمریکا بود. مرد جوان آن زن سیاه‌پوست
را به داخل ماشینش برد
ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ جمعه 88/11/16 توسط حامد

دلم گرفته از تکرار از روزهایی که بی هیچ شب شدند و شب هایی که در کوچه پس کوچه های صبح سر به خاک ساییدند دلم گرفته از ازدحام غریبه ها از او که نمی شنود از او که لحجه ی شیرین نگاه را هرگز نفهمید و دلم گرفته نه از نبودن او که از ماندن خود من از سایه ی بی قرار خود خسته ام

ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند عجب تلخ است قصه عادت...

 




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/11/14 توسط عسل

کاش تنهایی را پشت دیوار جا می ذاشتم . کاش تنهایی ، شبها تنهایم می گذاشت ، صدای آمدنت سکوت را می شکست و مرا تازه می کرد . من باز متولد خواهم شد . لیلی ای بی مجنون کاش دستانت دستانم را می شناخت تا این چنین غریبانه پی مرهم نمی گشتم ، مرهمی برای زخمهای کهنه ی رازهای قلبم . راز هایی که با من در من متولد می شوند ، عشقی که پیدا در نهان است در من . راز هایی که با کسی نمی گویم جز مجنونی که برای لیلی بیابم . تنهایی مرا در چشمانم می شکند . کاش تنها نبودم




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/11/14 توسط عسل
نمی دانم بعد از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم،

که از خاک گلویم سوتکی سازد,

گلویم سوتکی باشد،

به دست کودک گستاخ بازیگوش

و او

یکریز وپی در پی

دم خویش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خستگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من

سکوت مرگبارم را...



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/11/11 توسط عسل

خیلی خوش و راحت و خاطر جمع اند و با یک انگشتر عقیق و یک جو ارتفاع محاسن و یک زیارت شاه عبدالعظیم و یک اطعام و چهار پول صدقه و چند صفحه قرائت مفاتیح خود را در اقیانوس علم الیقین احساس میکنند و در آغوش حورالعین !

و چنان خیالشان از عالم و آدم و دنیا و ‌آخرت و حساب و کتاب جمع است که گویی متولی پل صراطند و ملایک  بهشت از اطرافیان آقا به شمار می روند .

با مطالعه کتاب السماوالعالم تمام طبیعت و جهان مادی را از اولین لحظه خلقت تا قیامت مثل جیب لباسشان می شناسند .با مطالعه ناسخ التواریخ که همه تواریخ دیگر را نسخ کرده تاریخ بشریت را از آدم تا خاتم مثل آب خوردن می دانند و مجهولی ندارند. با مطالعه منازل الاخره از اولین قدم مرگ تا قیامت تمام آخرت را دقیق تر از یک جغرافیدان دنیا می شناسند و نقشه اش را وجب به وجب دارند و بالاخره با داشتن کتاب مفاتیح الجنان تمام کلیدهای درهای بهشت را به دست می اورند ویک آدم مگر دیگر چه می خواهد ؟

می بینید که احساس کوچکترین نیازی احتمال کمترین مجهولی تصور لحظه شکی در خود و فکر و عمل خود و سرنوشت خود ندارد .




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/11/11 توسط عسل
 

این داستان یک ماجرای واقعی است

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سالها پیش در کشور آلمان زن و شوهری زندگی می کردند که آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نمی شدند. یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند ببر کوچکی در جنگل نظر آنها را به خود جلب کرد.
مرد معتقد بود که نباید به آن بچه ببر نزدیک شد. نظر او این بود که ببر مادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر دارد. پس اگر احساس خطر می کرد به هر دوی آنها حمله می کرد و صدمه می زد. اما زن انگار هیچ یک از جملات همسرش را نمی شنید! خیلی سریع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زیر پالتوی خود به آغوش کشید و سپس دست همسرش را گرفت و گفت :
عجله کن! ما باید همین الآن سوار اتومبیل مان شویم و از اینجا برویم.

ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ شنبه 88/11/10 توسط خودش

قابل توجه خانم هائی که دوست دارند زیباتر شوند .

? - برای داشتن لب های جذاب کلام محبت آمیز به زبان آورید

? - برای داشتن چشمان زیبا به زیبایی های مردم و خوبیهای آنها توجه کنید

? - برای خوش اندام ماندن غذایتان را با گرسنگان تقسیم کنید

? - برای داشتن موهای زیبا بگذارید کودکی هر روز آن را نوازش کند

? ـ برای داشتن فرم مناسب در حالی راه بروید که میدانید هرگز تنها نیستید

? - انسانها بیشتر از اشیا احتیاج به تعمیر نو شدن احیا شدن مرمت شدن و رهاشدن دارند هیچ وقت هیچ کدام را دور نریزید

? - به خاطر داشته باشید هرگاه به دست یاری نیاز داشتید همیشه یکی در انتهای دست خودتان پیدا میکنید

همین طور که سنتان بالا میرود شما متوجه میشوید که ? دست دارید یکی برای کمک به خودتان و یکی برای یاری دیگران

? - زیبایی یک زن به لباسهایی که میپوشدبه صورتش و به مدل مویش بستگی ندارد زیبایی یک زن در چشمانش پدیدار میشود چرا که آنها دروازه های باز قلبش هستند جایی که عشقش جای دارد

? - زیبایی یک زن در آرایشش نیست بلکه در زیبایی واقعی روحش اوست ، مهم این است که او مشتاقانه عشقش را نثار میکند

?? - زیبایی واقعی یک زن با گذشت زمان افزایش می یابد
 




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/11/4 توسط خودش
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : خودش[66]
نویسندگان وبلاگ :
گل بارون زده (@)[2]

عسل (@)[19]

حامد (@)[18]

بهار (@)[6]



hese.gharib10@yahoo.com

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس